Vahidilka67.blogfa.com Website Review

کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست ، مثل انسی نیست ، مثل یحیی نیست ، مثل مادر نیست و قدش از درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است و رخت پاسبانی پوشیده است نمیترسد و از خود سیدجواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال در اول نماز  و در آخر نمازصدایش میکند بی آنکه کم بیآورد از روی بیست میلیون بردارد و میتواند از مغازه ی سیدجواد ، هرچه که لازم دارد ، و میتواند کاری کند که لامپ الله که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها و من چقدر از همه ی چیزهای خوب خوشم  میآید کاری نمیکند که آنکسی که بخواب من آمده است ، روز من پله های  یشت بام را جارو کرده ام من پله های  یشت بام را جارو کرده ام کسی که در دلش با ماست ، در نفسش با ماست ، در کسی که زیر درختهای  کهنه ی  یحیی بچه کرده است کسی که از باران ، از صدای شرشر باران ، از میان پچ و پچ کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی میآید درختهای دختر سید جواد را قسمت میکند و هرچه را که باد کرده باشد  قسمت میکند خانه ی ما، درش فروخته شد              شیر زرین سرش، فروخته شد پرده ی تعزیه به خارج رفت               ساقی کوثرش فروخته فردوسی!                     دفتر و دستکش فروخته شد اولش در حراج، رستم رفت                بعد، زال زرش فروخته شد خورد چکش بروی میز حراج              رخش با مهترش فروخته شد